مطالعات دانشگاهی منسجم برای مسئله حاشیهنشینی در ایران از دهه ۱۳۶۰ آغاز شد. مطالعات اولیه در ایران عمدتاً بر ریشهیابی اقتصادی-اجتماعی پدیده (فقر، مهاجرت، نابرابریهای منطقهای) و همچنین شناسایی ویژگیهای کالبدی و جمعیتی این سکونتگاهها متمرکز بود. این مطالعات بیشتر جنبه توصیفی و شناسنامهای داشتند و به دنبال ارائه تعریف، طبقهبندی و ترسیم گستره جغرافیایی مسئله بودند. از دهه ۱۳۷۰ به بعد، با گسترش بیشتر حاشیهنشینی، رویکردهای مطالعاتی نیز عمیقتر شدند و ابعادی مانند مشارکت اجتماعی، توانمندسازی، حق به شهر و نقش مدیریت شهری نیز مورد توجه قرار گرفتند.
مطالعات حاشیه نشینی در تبریز نیز عموماً بر 1-تحلیل فضایی و الگوی پراکنش شامل نقشهبرداری و تحلیل الگوی مکانی حاشیهنشینی و عوامل موثر آن 2-سنجش کیفیت زندگی و رضایتمندی شامل مقایسه شاخصهای کیفیت زندگی (کیفیت مسکن، دسترسی به خدمات، امنیت و غیره ...) در محلات حاشیهنشین با سایر مناطق شهر. 3-بررسی آسیبهای اجتماعی خاص شامل تمرکز بر یک آسیب اعتیاد یا بزهکاری جوانان و ارتباط آن با شرایط محیطی حاشیهنشینی. و 4-ارزیابی راهبردهای ساماندهی شامل بررسی عملکرد شهرداری تبریز و سایر نهادها در زمینه ساماندهی این محلات و ارائه راهکارهای بومی متمرکز بودهاند.
علیرغم تمامی مطالعات صورت گرفته در این رابطه، زیست سیاست تاکنون موضوع مطالعات حاشیهنشینی نبوده است یا حداکثر در مطالعات بسیار ناچیزی به صورت غیرمستقیم و نه با محوریت اصلی مورد توجه قرار گرفته است. درحالی که زیست سیاست به عنوان یک مفهوم در نظریه شهری انتقادی جایگاه محوری داشته است و در سالهای اخیر، مفاهیم کمی در نظریه انتقادی شهری به اندازه آن زمینه بحث و جدل را فراهم کرده است. این مفهوم که ریشه در اندیشههای میشل فوکو دارد، به مدیریت محاسبهشدۀ جمعیتهای انسانی اشاره دارد. فوکو پیشنهاد میکند که زیستسیاست در پی درک فرآیندهایی است که وجود انسانی را شکل میدهند و تکنیکهایی را طراحی میکنند که هم از این وجود محافظت میکنند، هم آن را بهبود میبخشند و یا آن را حذف میکند. این تکنیکها شامل مکانیسمهای نظارتی، آمارگیری، تنظیم بهداشت عمومی، کنترل تولد و مرگ، مدیریت سلامت و بیماری، و به طور کلی هر اقدامی است که بدنها و جمعیتها را در جهت اهداف خاصی هدایت، بهنجار و مدیریت میکند. به عبارت دیگر از نظر فوکو زیست سیاست به دنبال «کیفیتبخشی، سنجش، ارزیابی و سلسلهمراتببندی زندگی انسان» است.
زیست سیاست باید در تحلیل برنامهریزی شهری معاصر لحاظ شود. زیست سیاست جعبه ابزاری برای درک این مسئله فراهم میکند که چرا با وجود ریشهدار بودن مسئله حاشیهنشینی و انجام انبوهی از برنامهریزیها، سیاستگذاریها و مطالعات علمی توسط نهادهای مختلف به منظور شناخت و حل آن همچنان تکرارشونده و در حال رشد است. این چیزی است که یک پارادوکس زیستسیاستی هنوز حلنشده را تشکیل میدهد. این مطالعه ضمن اذعان به این مجموعه گسترده و پیچیده از بحثها و دغدغهها، میکوشد با بهکارگیری خوانشی بسیار خاص از هر دو مفهوم، سهمی هرچند اندک در تفکر در مورد زیستسیاست و حاشیه نشینی شهری داشته باشد.
اهدافی که این پژوهش به دنبال آن است عبارتند از:
تحلیل گفتمان رسمی (سیاستها، برنامهها ونگرشهای نهادهای) مرتبط با حاشیهنشینی.
فراتحلیل و تحلیل محتوای دانش تولید شده در مطالعات انجام شده در ارتباط با حاشیهنشینی.
تحلیل گفتمان غیر رسمی (ساکنان بومی و شهروندان) مرتبط با حاشیهنشینی.
شناخت گفتمان مقاومت و سازگاری در میان حاشیهنشینان.
شناسایی برساختهای رسمی و غیررسمی از سوژه حاشیهنشین (حاشیه نشین کیست؟)
ترسیم ماتریس تقابل گفتمانها و تحلیل روابط قدرت در تولید معنای حاشیهنشینی و بازتولید آن.
تفسیر انتقادی دلایل تثبیت و گسترش حاشینهنشینی.
این پژوهش با به کارگیری چارچوب نوین زیستسیاست و روش تحلیل گفتمان انتقادی، در پی آن است تا لایههای پنهان قدرت را در مواجهه با پدیده حاشیهنشینی در شهر تبریز آشکار سازد. یافتههای این تحقیق میتواند برای برنامهریزان و سیاستگذاران شهری در جهت حرکت از رویکردهای قهری و سلبی به سمت رویکردهای توانمندساز و حقمحور راهگشا باشد و همچنین به غنای ادبیات علوم اجتماعی ایران در مواجهه با مسائل شهری بیافزاید.
مجری طرح آقای سجاد مسگرزاده (دکتری جامعهشناسی اقتصادی و توسعه از دانشگاه تبریز) بوده و با اعتبار 200 میلیون تومان در مدت زمان 6 ماه اجرا میشود.
نظارت این طرح نیز بر عهده آقای محمد عباسزاده (دکتری جامعهشناسی و عضو هیئت علمی گروه جامعهشناسی دانشگاه تبریز با رتبه استادی) خواهد بود.
نظرات (0)