در راهروهای برّاقِ دانشگاهها، دانش معمولاً در لباسی از جملههای خشک و واژگان فنی سنگین ظاهر میشود. نوشتار دانشگاهی، چنانکه امروز رایج است، به ژانری انحصاری تبدیل شده است؛ خشکیده در دادهها، گرفتار در عینیتِ ماشینی، و تُهی از تپش انسانی. در بسیاری موارد، این نوشتهها نه با مردم، بلکه با آییننامهها سخن میگویند؛ نه در خدمت فهم، بلکه در خدمت اقتدارند.
این ریاضتِ خودخواسته در نوشتار، مسئلهای سیاسی است. چنین زبانی، دامنۀ دسترسی به دانش و احساس مشارکت در تولید آن را محدود میکند. زبان خشک و دشوار دانشگاهی بهجای آنکه پلی بسازد، دیوار میافرازد. شگفت آنکه دانش، در معنای راستین خود، باید دموکراتیکترین میراثِ انسانی باشد. بااینحال، امروزه بیشتر و بیشتر در قالب رمزهایی عرضه میشود که تنها حلقهای بسته از دارندگان مدرک میتوانند آن را رمزگشایی کنند.
نتیجه، نوعی جدال دوگانه است: نوشتار دانشگاهی در برابر نوشتار ادبی؛ تکنوکرات در برابر شاعر؛ متخصص در برابر انسان عادی. این دوگانگی، با تعصب و خودبزرگبینی آلوده است -بهویژه با غرور کاذب کسانی که خود را تنها پاسداران «دانش واقعی» میدانند. تراژدی اینجاست که در پیِ وسواسِ عینیتگرایی، بسیاری از دانشگاهیان یافتههای خود را چنان نامفهوم بیان میکنند که برای همان مردمی که باید از آن بهرهمند شوند، بیفایده میشود.
البته ممکن است گفته شود در رشتههایی چون مهندسی یا عصبشناسی، دقت فنی ضروری است. بیتردید، روشنی روش و دقت زبان لازماند. اما حتی در این حوزهها نیز، چنانکه اولیور ساکس -عصبشناس و نویسندهای بزرگ- نشان داده است، داستانْ دشمنِ علم نیست. او در کتاب مردی که همسرش را با کلاه اشتباه گرفت نوشت: «در عمل پزشکی، بُعدِ رواییِ جداییناپذیری وجود دارد.»
حتی در فنیترین علوم نیز، روایتگری میتواند حقیقتهایی را روشن کند که نمودارها و معادلات از بیان آن عاجزند.
فیلسوف و پژوهشگر ادبی، مارتا نوسبام، سالهاست بر توانایی اخلاقی و تخیلی بیان ادبی تأکید میکند. او در کتاب نه برای سود: چرا دموکراسی به علوم انسانی نیاز دارد هشدار میدهد که آموزش در جهان امروز در حال تبدیل شدن به کارگاهی برای تربیت نیروهای اقتصادی است، نه شهروندانی اندیشمند. از نگاه او، نثر دانشگاهی باید دوباره روح خود را بازیابد و نه فقط با ذهنها، بلکه با دلها سخن بگوید.
این مسئله در رشتههایی چون معماری، ادبیات، جامعهشناسی و فلسفه -که ذاتاً با تجربه انسانی پیوند دارند- از همیشه مهمتر است. وقتی نظریهپردازان معماری فقط برای همصنفان خود مینویسند، درواقع به مردمی که در ساختمانهای موضوعِ بحثِ آنان زندگی میکنند، پُشت کردهاند. و هنگامیکه زبانِ علوم انسانی چنان پیچیده میشود که دیگر قابلفهم نیست، مأموریت اصلی خود را از دست میدهد؛ یعنی انسانسازی، تفسیر، و التیام.
منظور از کیفیت ادبی، خیالبافی یا زرقوبرق بیدلیل نیست. منظور زبانی است زنده، که سادگی شاعرانه دارد، آهنگ و ریتمی دارد که بازتاب حسِ اندیشه در لحظۀ تولدش است. هلن گاردنر روزی در دفاع از نقد ادبی نوشت: «منتقدِ خوب پلی میسازد میان شعر و خواننده؛ منتقدِ بد دیواری میان آن دو برپا میکند.» همین سخن در مورد نوشتار دانشگاهی نیز صدق میکند.
خودداری از نوشتن زیبا، اغلب به نام بیطرفی، فاصلهگذاری یا نظم توجیه میشود. اما این افسانهای بیش نیست. هر جمله از پیش حامل نوعی ایدئولوژی است.
جرج اورول بهدرستی هشدار داده بود که «ناپاکیِ زبان، اندیشههای احمقانه را آسانتر میسازد.» در مقابل، وضوح و زیبایی بیان، ذهن را تیزتر و دانش را اخلاقاً پاسخگوتر میکند.
بل هوکس در اثر معروفش آموزش برای رهایی یادآور میشود: «دانشگاه بهشت نیست؛ اما یادگیری جایی است که میتوان در آن بهشت آفرید.»
چنین بهشتی، بدون زبانی که آزاد کند نه زندانی، که دعوت کند نه بترساند، ممکن نیست. در معماری -رشتهای که من در آن فعالیت دارم-شکاف میان نوشتار علمی و بیان خلاقانه بهشدت عمیق شده است. کلاسهای ما پر از نمودار و داده است، اما کمتر کسی از زیبایی، راز، یا تجربۀ وجودی سخن میگوید. وظیفۀ بزرگ تفکر معماری، تنها محاسبۀ ابعاد نیست، بلکه درک بُعدهای هستی است. و برای آن، به زبانی نیاز داریم که جرأت رویا دیدن داشته باشد.
ایتالو کالوینو در کتاب شش یادداشت برای هزارۀ آینده ما را به یاد بزرگترین فضیلت ادبیات میاندازد: «سبکی»؛ نه به معنای سطحی بودن، بلکه به معنای آنکه نگذاریم زیر بار سنگینی انتزاع خودمان خرد شویم. این همان هدیهای است که تخیل ادبی میتواند به کار دانشگاهی ببخشد: حسِ لطافت، حرکت و دیدِ درونی که به بیرون تابیده است.
دانش دانشگاهی، اگر قرار است معنایی داشته باشد، باید به ریشههای شاعرانهاش بازگردد. باید نهتنها دقیق، بلکه قابلاحساس، ماندگار و قابلاشتراک باشد. باید دارایی عمومی باشد، نه رمزی خصوصی. تنها در این صورت است که میتوانیم ادعا کنیم در خدمتِ مأموریتِ راستینِ دانش هستیم: نه برای تبعیض، بلکه برای گسترش.
نویسنده این مقاله «معروف احمد» است و بهتاریخ 17 اکتبر 2025 در وبگاه اینترنتی «دیلی استار» منتشر شده است.
منبع اصلی مقاله
نظرات (0)